امروز بیرون بودیم
طیمز گفت قرار بود ی شامپو خوب برام بخری. گفتم بگو خانومت برات بخره. من خودم زندگیم خرج داره. ننم و حاجی با لبخند همو نگاه کردن . فک کنم اونام میدونستن تو زندگیمی... حاجی جوجه گرفت درست کنیم
پای آتیش باهات حرف میزدمو کباب درست میکرد نهار...
ادامه مطلبما را در سایت نهار دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : jjfjj بازدید : 57 تاريخ : شنبه 6 آبان 1396 ساعت: 3:26